در رثاى نهمين ستاره ولايت
فغان از گردش چرخ ستمگر
ستم ها كرده بر آل پيمبر
زده آتش گلستان نبىّ را
نموده در به در آل علىّ را
يكى در طوس و بعضى را به بغداد
نموده خون جگر از زهر بيداد
جواد، آن ميوه باغ رسالت
ز كين مسموم شد، در شهر غربت
فتاده در ميان حجره بى يار
نبودى مونس ، او را و نه غمخوار
لب تشنه ، نه فرزندى كنارش
نه غمخوارى كه باشد غمگسارش
جهان از داغ او ماتم سرا شد
جهانى زين مصيبت در نوا شد(61)
الا اى آسمان از ديده ، اشكِ خون به بار امشب
كه رفت از دار فانى ، حُجّت پروردگار امشب
نهم شمع هدايت ، پيشواى شيعيان ، او
دهد دور از وطن جان ، بى معين و غمگسار امشب
براى كشتن سلطان دين ، با زهر جان فرسا
زنى مأ مور شد، با امر خصمى نابكار امشب
فروغ ديده زهرا (تقىّ) چون مجتبى جدّش
به دست همسر خود، گشت مسموم و فكار امشب
در آغاز جوانى ، از پى ارشاد مردم شد
شهيد دين حقّ، مانند اجداد كبار امشب
گل گلزار احمد از جفاى دختر مأ مون
نهان گردد به خاك سرد و جاويد در مزار امشب