داستانهایی از حرز امام جواد (ع)
زمانى شريف حسين، شريف مكه مريض مى شود، مرحوم شيخ فضل الله نورى از آقا شيخ حسنعلى اصفهانى درخواست راه علاج و شفاى او را مى كند. ايشان به مرحوم نورى خرما مى دهد كه براى او ببرد، وى آن را مى خورد و خوب مى شود، و هر دو را به ميهمانى وپذيرايى دعوت مى كند؛ ولى مرحوم شيخ حسن على نمى رود، و مرحوم نورى دعوت او رااجابت مى كند و نزد شريف حسين مى رود، وى از ايشان درخواست مى نمايد كه از من چيزى بخواهيد. مرحوم نورى براى دعاى حرز حضرت امام جواد ( عليه السلام ) كه بايد بر پوست آهوى شش ماهه ى تهامة نوشته شود خيلى اهميت مى داده، لذا يك آهوى شش ماهه درخواست مى كند، شريف هم شانزده تا از همان نوع درخواستى مى فرستد، و ايشان سه تا از آن را بر مىدارند.
روزهاي آخر سال 79 و سال امام علي(ع) بود. در منطقه عملياتي رمضان مدتي بود كه شهدا خود را نشان نميدادند. صبحي با بچهها مشغول زيارت عاشورا شديم و به ياد اميرالمؤمنين(ع) مشغول روضه بعد از روضه راهي منطقه شديم. قبل از رفتن نگاهي به تقويم انداختم آن روز روز مباهله بود؛ روز پنج تن آل عبا. خوشحال بودم گفتم ما لشكر عليابن ابيطالب عليهالسلام هستيم، حتماً امروز از دست آقا عيدي ميگيريم.
اولين شهيدي كه پيدا شد نامش عشقعلي بود. دومي نام تمامي شهداي گروهان خودشان در جيبش بود به همراه حرز امام جواد عليهالسلام كه بعد از 18 سال سالم سالم بود!
تا عصر، چهار شهيد پيدا شد. بچهها ميخواستند كار را جمع كنند. گفتم: ادامه دهيد حتماً يك شهيد ديگر پيدا ميشود. قرار بود ساعت چهار برگرديم. 5 دقيقه قبل از برگشت شهيد ديگري پيدا شد!
تمام خاك دور و بر را غربال كرديم اما هيچ چيز براي شناسايي پيدا نكرديم. به رفقا گفتم: بياييد برويم. بچهها با تعجب به من نگاه ميكردند. يكي گفت: خواب ديده بودي؟
گفتم: نه! امروز روز پنج تن بود، ما هم پنج شهيد پيدا كرديم، هرچه بگرديد از اين شهيد آخر نشانهاي نخواهيد يافت زيرا يكي از 5 تن هنوز هم گمنام است.
شهيد گمنام ـ انتشارات شهيد ابراهيم هادي